تو دیگر نیستی
تنها نگاه بود و تبسم، میان ما
تنها نگاه بود و تبسم.
اما ...نه:
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی که قلبهایمان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره می گداخت
دست تو بود و دست من،
-این دستان پاک-
کز شوق سر بر دامن هم می گذاشتند
وز این پل بزرگ
-پیوند دستها-
دل های ما به خلوت هم راه داشتند!
یک بار نیز
-یادت اگر باشد-
وقتی تو،راهی سفر بودی
یک لحظه...وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم ...
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم!
نوشته شده توسط محمد وفایی در یکشنبه 90/6/13 ساعت 10:38 عصر نظر
زندگی
زندگی یه پل قدیمیه به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیر تر خراب میشه به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه دستت رو بگیره.
************************************
قفل ها که بی کلید شدن.چشم ها به در سفید شدن.چه امتحان خوبی دوریت عجب غروبیه.
**********************
دل تاری است که وقتی بشکند بهتر می نوازد
*************
عشقولانه
دوست همه باش ومعشوق یکی.مهرت را به همه هدیه کن وعشقت را به یکی.
*******
میدونی فرق تو با پروانه چیه؟پروانه از قشنگی اسیر میشه تو با قشنگیت اسیر میکنی.
*******
همیشه گریه نشانه ی ضعف نیست گاه نشانه ی فداکاری.گاه ظلم.گاهبخشش وگاهی نشانگر یک عشق.
*******
حالا که میروی اهسته برو....هر قدمت دور تر نفسم تنگ تر بگذار چشمانم اهسته اهسته به رفتنت عادت کند.
*******
پیداست هنوز شقایق نشدی زندانی زمدان دقایق نشدیوقتی که مرا از دل خود میرانی پیداست که تو هیچ وقت عاشق نشدی.
*******
جیرجیرک به خرس گفت دوستت دارم وخرس گفت الان وقت خواب زمتانی من است بعد بیا. خرس از خواب زمستانی بیدار شد وجیر جیرک را ندید وفهمید که جیرجیرک فقط سه روز زندگی میکنه.
*******
نوشته شده توسط محمد وفایی در دوشنبه 90/6/7 ساعت 12:47 عصر نظر
دوست دارم
نوشته شده توسط محمد وفایی در شنبه 90/6/5 ساعت 10:35 عصر نظر
تنها
نوشته شده توسط محمد وفایی در شنبه 90/6/5 ساعت 10:33 عصر نظر
در ارزوی دیدنت
من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری ست. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ می شوم . دوریت برایم یک دنیا دلتنگی ست و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه ی تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی . چقدر صبور است دل من که هنوز در آرزوی دیدارت هستم !
نوشته شده توسط محمد وفایی در شنبه 90/6/5 ساعت 10:29 عصر نظر